یه حس دوگانه
نزدیکای مصلای شهریم که ساکنشم
صدای عزاداری میاد
دو نفر رفتن رو ایوون که صدای مراسم بشنون و عذاداری کنن
دو نفر از خونه رفتن بیرون چون به این شکلشو قبول نداشتن و درویش مسلکن
من موندم این وسط
صوفی نیستم درویشم نیستم ولی قرار بود امشب برم خانقاه که نشد
موندم خونه
پای سیستم
میترسم حرفی بزنم و کفر باشه
یه حس دوگانه ای داشتم همیشه نسبت به اینجور مراسما
هیچ وقت از ته دل قبول نداشتم
ترجیه میدم اون شبانی باشم که با زبون خودش خدا رو عبادت میکنه
نه با زور روزه اینا که میگن اگه اشکت در نیاد مال حروم خوردی و بابات مال حروم آورده سر سفره و میری جهنم!!!
من دین زوری نمیخوام
گریه زوری نمیخوام
متن روونی که زورکی نوحه میکنن نمیخوام
بعد۲۶ سال اینقد عقلم میرسه
تعجبم از مردمانیست که اخوش بار میان عبادت
سر جام میشینم و با فکرای خودم مشغول میشم
نمی دونم چه دردی زانوی خسته مو تا کرد
زوری نیس !!
تو این یدونه دیگه خودتی . . . تو دلت مال خودت باش آزاد آزاد . . .
به مولا علی فکر کن . . .
نه این از خدا بی خبرا !
ولشون کن بابا !!
گفتم که اینا همون جووو بده ها هستن
منم با اینکه دیشب خودم تو خونه دعا و قرآن خوندم ولی با حرفات کاملا موافقم.
گریه زوری نیست
اونها نمی خوان تو براشون گریه کنی
بلکه گریه کردن فقط تو رو سبک میکنه
به این فکر کنی که چه کارهایی کردی که نباید انجامشون میدادی